حقّاً كه تو محقّقى
عالم بزرگوار شيعه مرحوم محقّق در خواب ديد كه كسى به او مى گويد: فردا صبح برو و اوّلين كسى كه وارد مسجد مى شود احترام كن .
از خواب برخاسته هنگام صبح به مسجد رفت ، ديد سگى وارد شد. آقا، سگ را از مسجد بيرون راند. شب بعد مجدداً در خواب به او گفتند: مگر به تو نگفتيم اوّلين موجودى كه وارد مسجد مى شود احترام كن ؟ روز دوّم كه وارد مسجد شد باز سگى آمد او هم سگ را از مسجد راند. تا چند روز اين واقعه تكرار شد و محقّق به وظيفه اش عمل مى كرد و مى فرمود: من بيدارى را فداى خواب نمى كنم ، از نظر فقهى سگ نجس است و نبايد گذاشت وارد مسجد شود. به او گفتند: حقّا كه تو محققى .
منبع: کتاب خاطرات - استاد محسن قرائتی
از خواب برخاسته هنگام صبح به مسجد رفت ، ديد سگى وارد شد. آقا، سگ را از مسجد بيرون راند. شب بعد مجدداً در خواب به او گفتند: مگر به تو نگفتيم اوّلين موجودى كه وارد مسجد مى شود احترام كن ؟ روز دوّم كه وارد مسجد شد باز سگى آمد او هم سگ را از مسجد راند. تا چند روز اين واقعه تكرار شد و محقّق به وظيفه اش عمل مى كرد و مى فرمود: من بيدارى را فداى خواب نمى كنم ، از نظر فقهى سگ نجس است و نبايد گذاشت وارد مسجد شود. به او گفتند: حقّا كه تو محققى .
منبع: کتاب خاطرات - استاد محسن قرائتی