7 سال پیش وقتی 19 ساله بودم خواب دیدم که من و یه پسر جوون که تو خواب نامزدم بود داشتیم کنار دریا قدم میزدیم اونجا شبیه جزیره ی هاوای بود یه جای قشنگ کلبه های کوچولو که سقفشون از برگ درخت خرما بود خلاصه قدم که میزدیم رسیدیم به جایی که خونه ی نامزدم بود درش آبی چوبی بود نزدیک اونجا که رسیدیم بهم گفت برو از اون دکه واسم یه ساندویچ بخر من اینجا منتظر میمونم رفتم خریدم و برگشتم در خونه اش رو که زدم 2تا زن دیدم یکی میانسال یکی جون از تو خونه اش اومدن بیرون بهم نگاه میکردن با دقت ...آخرش خانمه و دخترش دستمو کشید گفت بیا تو نامزده پسرمی بیا این حلقه رو دستت کن ...حلقه تو دستم انداخت بغلم کردن و بعد رفتن ...بعد بیدار شدم...... اون موقع ها خیلی خواستگار داشتم وخانوادم خیلی بهم اصرار میکردن که قبول کنم ولی من اصلا زیربار نمیرفتم ....تعبیر این خوابو که دیدم ..گفتن که بختم دور میوفته.....و درست بود تا الان که 25 سالگی رو تموم کردم ....هر بار که میخوام واقعی به خواستگارا فکر کنم...یه چیزی مانعم میشه نه حرف مردم احساس خودم مشکل داره .....
پاسخ احمد عبادنژاد (مدیرسایت) 08:46 - 1396/11/18
سلام اگه منظورشون از دور افتادن بخت این بوده که تقدیر شما اینه که دیر ازدواج کنید، مسلماً تعبیرش اشتباهه! چون همونطور که خودتون هم میگید مشکل از شماست. در واقع اون خواب داشته شما رو به سمت ازدواج تشویق میکرده.
پیام عضو تعبیرستان: گمشده 23:22 - 1396/11/17
7 سال پیش وقتی 19 ساله بودم خواب دیدم که من و یه پسر جوون که تو خواب نامزدم بود داشتیم کنار دریا قدم میزدیم اونجا شبیه جزیره ی هاوای بود یه جای قشنگ کلبه های کوچولو که سقفشون از برگ درخت خرما بود خلاصه قدم که میزدیم رسیدیم به جایی که خونه ی نامزدم بود درش آبی چوبی بود نزدیک اونجا که رسیدیم بهم گفت برو از اون دکه واسم یه ساندویچ بخر من اینجا منتظر میمونم رفتم خریدم و برگشتم در خونه اش رو که زدم ادامه پیام ...
با سلام.من هم اکثر خوابهام تعبیر میشه . متاسفانه بیشتر خوابهای بدم. یه بار خواب دیدم عمه ام از بالای یه درخت بلند افتاد درجا فوت کرد.یه ماه بعد دوستم تو سقوط هواپیما فوت شد.
پیام عضو تعبیرستان: گلرز 20:13 - 1396/11/11
با سلام.من هم اکثر خوابهام تعبیر میشه . متاسفانه بیشتر خوابهای بدم. یه بار خواب دیدم عمه ام از بالای یه درخت بلند افتاد درجا فوت کرد.یه ماه بعد دوستم تو سقوط هواپیما فوت شد. ادامه پیام ...
سلام به همه دوستان... چند تا از خاطره ها را خواندم ... بله من هم خواب زیاد میبینم و خیلی وقت ها تعبیر میشود حتی راجع به مسائلی که نمیدانم و چند روز بعد متوجه میشوم و میفهمم خواب فلان روز من دلالت براین داشته و تعجب میکنم.یکی از خواب هایی که هیچ وقت نمیتوانم فراموش کنم را برایتان تعریف میکنم...حدود 11 سال پیش خواب دیدم با پدرم در جاده چالوس در قسمت هزارچم جاده هستیم و پیاده بودیم من در یک قسمت پیچ جاده بودم و پدرم در قسمت دیگر پیچ مقابل هم بودیم که ناگهان پدرم پرت شد پایین از دره و من بسیااار شکه شدم تمام مسیری که پدرم میرفت به سمت پایین را مثل یک فیلم دیدم و وقتی به انتهای دره رسید من دویدم به سمت قسمتی که پدرم پرت شده بود وقتی رسیدم به اونجا هر چه پایین دره را نگاه کردم اثری از پدرم نبود و من رفتم به ویلا تا از بقیه خانواده کمک بگیرم برای پیدا کردن پدر ...ولی پدر پیدا نشد که نشد و درموقع گشتن هر عضوی از خانواده که از کنار من رد میشد یه سوزن در رانهای پای من فرو میکرد و من متعجب و درمانده از پیدا نکردن پدر مدام میگفتم مگه ما همه با هم دنبال پدر نیستیم ؟! پس چرا شما انقدر سوزن به من میزنید؟! خلاصه از خواب بیدار شدم و درست سه ماه بعد متوجه شدیم پدرم سرطان معده دارد و بسیاار شکه شدیم چون پدرم سالم بود و هیچ علائمی نداشت!! سرطان بسیاار پیشرفته بود و در مرحله 4 بود ...تمام پزشک ها متعجب بودند که چرا پدر علائم و درد ندارد و حتی اشتهای خوبی هم داشتند ولی سرطان کار خودش را کرده بود...گفتن خیلی دوام بیاورد سه ماه هست ولی من گفتم نفس را یکی دیگر میدهد و میگیرد و شما حق گذاشتن تاریخ برای نفس پدر من را ندارید و همین هم شد و پدر من یک سال و چها ماه زنده بود ...حتی زمین گیر نشد و من خداراشاکرم برای این موضوع چون نمیتوانستم زمینگیرشدنش راببینم.خلاصه پدر رفت و من از سمت خانواده خودم چه در زمانی که پدر بیماربود و چه در زمان پس از مرگشان بسیار اذیت شدم.و معنی سوزن های در خواب را هم فهمیدم.خداوند خیلی بزرگ است.
پیام کاربر میهمان: روستا 13:20 - 1396/11/11
سلام به همه دوستان... - چند تا از خاطره ها را خواندم ... بله من هم خواب زیاد میبینم و خیلی وقت ها تعبیر میشود حتی راجع به مسائلی که نمیدانم و چند روز بعد متوجه میشوم و میفهمم خواب فلان روز من دلالت براین داشته و تعجب میکنم.یکی از خواب هایی که هیچ وقت نمیتوانم فراموش کنم را برایتان تعریف میکنم...حدود 11 سال پیش خواب دیدم با پدرم در جاده چالوس در قسمت هزارچم جاده هستیم و پیاده بودیم من در یک قسمت پی ادامه پیام ...
سلام ، من بارها برام پیش اومده که خوابی رو دیدم و بعد از مدتی تعبیر شده و همیشه هم خوابایی برام تعبیر میشه که با صدای اذان بیدار شم ، امسال دقیقا پنج شنبه شبی که یک هفته قبل از تاسوعا عاشورا بود که خواب دیدم من و مادرم و برادرم توی خونه ایستاده بودیم و می دیدیم که انگار زلزله شده و تمام شهر خراب شده بود وهمه جا ساختمان ها اوار میشدند داداشم گفت فرار کنین که الان خونه ی ما هم خراب میشه ما شروع کردیم به فرار کردن که مادرم خورد به زمین و نمیتونست بلند شه من در حالت خواب رفتم طرف مادرم و گفتم بلند شو گفت نمیتونم و منم مادرم بلند کردم و تو خواب گذاشتمش توی کیفم و به مامانم میگفتم نگران نباش مامان من هرجا برم تورو هم با خودم میبرم نگران نباش و با خودم میبردمش و رفتیم پیش پدرم و برادرم ، و از شدت استرس و نگرانی با صدای اذان مسجد محلمون بیدار شدم و با این که فرداش با مادرم رفتیم صدقه دادیم دقیقا بعد از دوهفته پانزدم مهرماه امسال مادرم به خاطر ابتلا به بیماری وحشتناک گیلن باره در بیمارستان بستری شد و از اون موقع تا الان خانواده ی ما یک فاجعه رو از سر گذراند و چهار ماه وحشتناک و پراسترس را پشت سر گذاشتیم ... و با این که الان مادرم بهتر شده ولی من هیچوقت این خواب رو فراموش نمیکنم
پیام کاربر میهمان: افسون 00:52 - 1396/11/11
سلام ، من بارها برام پیش اومده که خوابی رو دیدم و بعد از مدتی تعبیر شده و همیشه هم خوابایی برام تعبیر میشه که با صدای اذان بیدار شم ، امسال دقیقا پنج شنبه شبی که یک هفته قبل از تاسوعا عاشورا بود که خواب دیدم من و مادرم و برادرم توی خونه ایستاده بودیم و می دیدیم که انگار زلزله شده و تمام شهر خراب شده بود وهمه جا ساختمان ها اوار میشدند داداشم گفت فرار کنین که الان خونه ی ما هم خراب میشه ما شروع کرد ادامه پیام ...
4 سال پیش اواخر ماه رمضان خواب دیدم که از خونمون زدم بیرون و داشتم به یه مسیر نامعلوم میرفتم ولی تمام منطقه پر از گل و درخت بود یه جای عالی و زیبا حتی بوی گلا رو تا الان انگاری حس میکنم...مردم اونجا هم فقط شلغم و چغندر میفروختن... خلاصه داشتم میرفتم تا اینکه یه جایی رسیدم که یه دریا بود منطقه ما اصلا دریایی نداره ولی تو خواب بود یهو همه جا تاریک شد و ترسناک دیدم مردم همه لب دریا ایستادن و یه هلی کوپر با زحمت یه چغندر خیلی بزرگ رو از دریا میکشید مردم همه منتظر اون چغندر بود انگاری که خشکسالی شد و اون چغندر مارو نجات میده از گشنگی پشت سرمو نگاه کردم دیدم همه خونه ها گلی و خرابه بودن یهو یه سیل اومد وحشتناک همه دویدیم سمت خونه های گلی رفتم داخلشون مامانمو دیدم دستش یه بخاری برقی بود تو برق نبود ولی روشن بود ...اونو چپونده زیر بغلش و میدوید بش گفتم مامان بیا اینجا اب میبرتت ولی اون فرار کرد منم که نا امید شدم گفتم حتما سیل منو میبره توی یه خونه ایستادم سر جام و تنکون نخوردم و آب با شدت اومد سمتم و بیدار شدم.... دنبال تعبیرش رفتم گفتن که ر وزگار سختی رو میگزرونی بعد از این خواب دقیقا 4 یا 5 روز مامانم سکته کرد...کلا خونمون از هم پاشید....یه حالی بود..تو اون 3 سال و خورده ای واقعااااا خیلی اذیت شدم....ولی خدا رو شکر الان درسته مامانم کامل خوب نشده ولی خیلی بهتر از روزای اول بود.... هیچوقت این خواب فراموش نمیکنم واقعا خیلی واضح بود....
پاسخ احمد عبادنژاد (مدیرسایت) 09:09 - 1396/10/30
سلام خب بهتر میبود که فوراً استغفار و توبه می کردید و به طور مرتب صدقه میدادید؛ مسلماً با انجام این کارها تقدیر الهی به خواست خود خدا تغییر میکرد.
پاسخ عضو تعبیرستان: گمشده 09:15 - 1396/10/30
درسته ولی من اولش اهمیت ندادم....فکر نمیکردم خوابهام انقدر اثر گذار باشه وقتی تعبیرشو دیدم بعد از چند روز با خودم گفتم چی میشه مثلا ...تا اینکه اون اتفاق افتاد من از اون روز به بعد خیلی به خوابهام اهمیت دادم...
پاسخ احمد عبادنژاد (مدیرسایت) 09:22 - 1396/10/30
حضرت علی علیه السلام حدیثی با این مضمون دارند که تجربه معلم بی رحمی هستش که اول می آزماید و بعد می آموزد. بنابراین نیازی نیست همه چیز رو تجربه کنیم و بهتره به علم و دانش کسانی که تجربه کردن اعتماد داشته باشیم.
پیام عضو تعبیرستان: گمشده 08:28 - 1396/10/30
4 سال پیش اواخر ماه رمضان خواب دیدم که از خونمون زدم بیرون و داشتم به یه مسیر نامعلوم میرفتم ولی تمام منطقه پر از گل و درخت بود یه جای عالی و زیبا حتی بوی گلا رو تا الان انگاری حس میکنم...مردم اونجا هم فقط شلغم و چغندر میفروختن... خلاصه داشتم میرفتم تا اینکه یه جایی رسیدم که یه دریا بود منطقه ما اصلا دریایی نداره ولی تو خواب بود یهو همه جا تاریک شد و ترسناک دیدم مردم همه لب دریا ایستادن و یه هلی ک ادامه پیام ...
3 پاسخ
تعداد خاطرات ارسالی: 111
شما مطالبی را در فرم های این صفحه تایپ کرده اید؛ آیا نیازی به ارسال این مطالب ندارید و میخواهید صفحه را ترک کنید؟