لواط با فرزند!
این داستان یا به نوعی خاطره به نقل از یکی طلبه ها می باشد که در گفت و گویی با مرحوم اکبر نیکزاد معروف به حاج اکبر کفاش انجام داده است (ایشان از راه تزکیه نفس و پاکی قلب به مقام تعبیرگری رسیده اند). مرحوم اکبر نیکزاد می گوید: یادم است که یكی از مراجع بزرگ یک بار آمد به درب دكان من و گفت: حاجی! گفتم: بله! گفت: به خاطر خوابی که دیده ام از دیشب تا حالا از خودم بدم میآید. گفتم خواب بدی نداره . گفت: خیلی بد است. گفتم: خواب است، خواب بدی ندارد. گفت: خواب دیدم با پسر 25 سالهی خودم دارم كار بد میكنم . گفتم: عجب خواب خوبی! گفت: چهطور خوب است؟! گفتم: یک چیز مهمی میخواهد برایش بخری. یک لحظه فكری كرد و گفت: رحمت به آن شیری كه به تو داده اند خورده ای، رفتم برایش خانه بخرم .
منبع: h-shad.ir
منبع: h-shad.ir